پسر گلم ارمیاپسر گلم ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

ارمیا شازده کوچولوی من

خدایا

اَللَّهُمَّ اِنّى اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتى فَلَمْ اَنْصُرْهُ، وَ مِنْ مَعْرُوفٍ اُسْدِىَ اِلَىَّ فَلَمْ اَشْكُرْهُ، وَ مِنْ مُسى‏ءٍ اعْتَذَرَ اِلَىَّ فَلَمْ اَعْذِرْهُ، وَ مَنْ ذى‏فاقَةٍ سَئَلَنى فَلَمْ اُوثِرْهُ، وَ مِنْ حَقِّ ذى حَقٍّ لَزِمَنى لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ اُوَفِّرْهُ، وَ مِنْ عَيْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لى فَلَمْ اَسْتُرْهُ، وَ مِنْ كُلِّ اِثْمٍ عَرَضَ لى فَلَمْ اَهْجُرْهُ. اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ -يا اِلهى - مِنْهُنَّ وَ مِنْ نَظآئِرِهِنَ‏اِعْتِذارَ نَدامَةٍ يَكُونُ واعِظاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنْ اَشْباهِهِنَّ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاجْعَلْ نَدامَتى عَلى‏ ما وَقَعْت...
3 تير 1391

فرزند عزيزم

آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ... همانگونه كه تو اولين قدم هايت را در...
3 تير 1391
1